داستانك رمضان 28، كارتن
علم عدل: احمدآقا؛ سر برج كه یارانه رو بریزن میام باهات تسویه می كنم. الان میشه یه بسته خرما و یخورده پنیر بدی ؟ آخه افطاری نوه هام دارن میان.
احمدآقا کارتنی را از پشت سرش برداشت و گذاشت روی پیشخوان. بیا اکرم خانوم. یه سیدی امروز همه حسابای دفتری رو تسویه کرد. برای هر کدوم از اهالی هم که نوه دارند، این کارتن ها رو گذاشت پیش من. پیرزن وقتی داشت از مغازه بیرون می رفت چشمش افتاد به جواز کسب: سید احمد علوی... ۲۴۱۲۴۱
منبع: علم عدل
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب